صحبت های کیوهیون در مورد تصادفش....

3سال قبل بود و ما داشتیم به سمت خوابگاه بر میگشتیم...من تو ماشین داشتم به موسیقی گوش میکردم و چشم هام بسته بود که یه دفعه یه صدای خیلی بلند شنیدیم و ماشین شروع کرد به چرخیدن...چشم هامو از ترس باز نمیکردم و چرخیدن ماشین همچنان ادامه داشت...دیگه چیزی یادم نمیاد...تنها چیزی که به یاد دارم اینه که من روی آسفالت خیابون افتاده بودم....
یه نور سفید رو یادم میاد و خاطراتم رو که از جلوی چشمام عبور میکردن...از اولین روز مدرسه ،وقتی با خانواده م به تعطیلات رفته بودم،وقتی برای اولین بار خوندم...فکر کنم اینجوری یه آدم میمیره...
یادم میاد ایون هیوک دستامو محکم تو دستاش گرفته بود چون من گریه میکردم و ازشون میخواستم منو زنده نگه دارن....اونم دستامو گرفته بود و برام دعا میکرد...
تا بعد از 4 روز تو بیمارستان به هوش اومدم...
دنده های من شکسته بود و به ریه هام آسیب رسونده بود...دکتر ها به پدرم گفتند که ما باید از گلو جراحی رو شروع کنیم ولی حتی با جراحی هم امکان بهبودش 20 درصده!
ولی پدرم گفت تموم زندگیه پسر من اینه که آواز بخونه و شما میخواین به گلوش آسیب برسونید؟اگه این کار رو بکنید اون چطور میتونه به زندگی ادامه بده؟
ولی دکتر گفت وضعم وخیمه و اگه این عمل انجام نشه میمیرم...
ولی یه دکتری پیدا شد که به ما کمک کرد و گفت بدون جراحی روی گلو هم میشه امید داشت...
من 5ماه بعد بهبود پیدا کردم و تونستم پیش دوستام و دوستدارام برگردم...میتونستم آواز بخونم...میتونستم راه برم...
از همه به خاطر این که دوستم داشتن و تنهام نذاشتن ممنونم....

کیو با این وضعش دوباره برگشت رو استیج...اون وقت پارسال که با کامیون تصادف کرد نامردی کردن در حقش و گفتن که به خاطر تصادف خیلی کم کار شده و این چیزا........آخه بی انصافا..کیو اگه میخواست کنار بکشه همون 2007 که تا دم مرگ رفت کنار میکشید........اما میدونید چیه؟کیو ی ما انقد قوی هست که حالا حالا ها کنار نکشه..
خدا هم انقد دوسش داره که تو این همه تصادف و اتفاقای وحشتناکی که واسش افتاده تونسته جون سالم به در ببره