only me part 7
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 87
بازدید کل : 20578
تعداد مطالب : 164
تعداد نظرات : 451
تعداد آنلاین : 1

sj call
سلام دوستان و خصوصا ای ال اف ها...امیدورام اوقات خوبی رو باهم سپری کنیم...
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 3:54 ::  نويسنده : eunhyuk       

پارت  7

جلسه—کمپانی اس ام

سومان:خب پسرا دیگه وقتشه که کارآموزی رو شروع کنید...شما بهترین سن رو برای شروع خوانندگی انتخاب کردید

هیوکجه:ما غلط کردیم!

سومان بهش یه نیم نگاه انداخت...و بعد به کسی که پیشش نشسته بود...دونگهه و هیوکجه!

سومان:عالیه!

هیوکجه:چی عالیه؟که غلط کردیم؟!!!!!

سومان:نه...نه هیچی نیست و به دونگهه خیره شد

دونگهه سرشو بالا گرفت و با چشمای خیره ی سومان و کانگ هون رو به رو شد...

دونگهه:جلسه تمام شد؟همش به خاطره همین یه جمله اومدیم؟(از جاش بلند شد)خسته نباشید
جونگ وون دست دونگهه رو کشید و مجبورش کرد بشینه!

سومان:میخوام بدرخشید! خیلی بیشتر از گروهایه دیگه..

لیتوک:یعنی رقابت داخلیه؟

سومان:فعلا  کار آموزید...معلوم نیست!شاید یه روز تو مجبور باشی با کانگین رقابت کنی تا به بالاترین جایی که میخوای برسی!

لیتوک:منظورتون چیه؟رقابت با کانگین؟یعنی ما همه تو یه گروه نیستیم؟

سومان:نه...هیچ چیز معلوم نیس ولی فکر نکنم یه گروه با 12 نفر عضو به راحتی طرفدار پیدا کنه...پس کمتر میشید شاید به دو یا سه گروه تبدیلتون کنم

کانگ هون:البته من پیشنهادم به سومان رو اینجا هم دوباره میگم!بهتره یکی دونفرتون فقط سولو باشه! مثلا ریووک و جونگ وون

ریووک:من سولو بخونم؟ولی من که گفتم سولو واسم سخته! تنهایی استرس میگیرم

سومان:به این چیزا فکر نکن!فعلا باید وسایلاتون رو جمع کنید و با خانواده هاتون خداحافظی کنید...امشب همه تو خوابگاه باشن و فردا تمرینا شروع میشه!

**دونگهه**

اینا چرا همش به من یه جوری نیگا میکنن؟؟مگه کانگ هون پدر هیوک نیست؟!اگه هیوک بفهمه چی...سومان هم که اصلا براش مهم نیست...فقط نمیدونم امشب چه جوری برم گ/ی بار!

سومان:نگفتی نظرت چیه دونگهه؟؟!

-:نظرم؟؟!کدوم نظر؟موافقم

هیوکجه:چییییی؟!دونگهه؟؟؟یعنی چی موافقم...؟!منو تو کاپل شیم؟گ///ی؟ فکرشم نکن!

گ//ی؟!کاپل؟!چی میگن اینا...!

-:میبخشید ولی میشه دوباره توضیح بدید آقای لی؟

سومان:تو و هیوک رو مسلما تو یه گروه میذارم! و تو با هیوک کاپل میشی به هم میاین و خیلی طرفدار میتونید پیدا کنید

-:میشه با شیوون کاپل باشم؟

به شیوون نگاه کردم و لبخند زدم...دوستش نداشتم!ولی با پولش و پوله گ//ی بار بابام عمل میشد...

سومان:این منم که تعیین میکنم با کی باشی

پس چرا نظر میپرسه!

-:ولی...

سومان و کانگ هون از جاشون بلند شدن...

سومان:امشب تا قبل از ساعت 12 تو خوابگاه باشید! درهای ورودی و خروجی بسته میشن بعد از اون..!

سونگمین:دقیقا چی بیاریم با خودمون؟

سومان:لوازم شخصی ...ولی زیاد خرت و پرت نیارید چون جا کمه! هر 2-3 نفر تو یه اتاق

هر 2-3 نفر؟؟؟پس خیالم راحت شد...کانگ هون نمیتونه اذیتم کنه...ولی نمیتونم برم موکپو....

سومان و کانگ هون رفتن بیرون و همه ی بچه ها شروع کردن به مسخره کردنشون...

لیتوک:ولی بد هم نمیگفت! هیوک و دونگهه به هم میان!

-:من فقط به شیوون میام!

هیوک:هیونگ دونگهه  در حدی نیس که با من کاپل شه

-:یااااااا...درست صحبت کن! مگه من چمه؟!

هیوک:تو؟هیچی! فقط آدمایی که تو گ//ی بار باشن درست حسابی نیستن!

تنم داغ شد...خجالت کشیدم...هیوک که میدونست من چرا میرم گ//ی بار...سرمو انداختم پایین!

کیبوم:گ//ی بار؟! واو! حتما میخواستی شیوون رو هم ببری اونجا!

-:نه..من...

هیچول حرفمو برید:اگه شیوون تو رو دوست داشته باشه با دونگهه نمیره!

دستمو گرفت و از سالن رفتیم بیرون...تو محوطه ی کمپانی راه رفتیم...سکوت...سکوت...سکوت....

-:مم...نونم...

هیچول:بهش فکر نکن...چیزیه که رو دلم سنگینی کرده بود!باید میگفتم و تو فقط بهونه بودی.........چرا گ//ی بار میری؟!

-:نیاز دارم...

هیچول برگشت و بهم نگاه کرد

هیچول:نیاز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به چی؟؟؟؟؟بمیرم برات انقدر نیازت شدیده که میری گ//ی بار؟!خب بگو این همه آدم اینجاست یکیمون میاد باهات دیگه...

-:کجا میاید هیونگ؟

هیچول:میایم تو وجودت...!

-:چییییییییی؟!یااااااااا هیونگ من منظورم این نیست! من به پول نیاز دارم...

هیچول زد تو سرم

-:آخخخخخ

هیجول:خودتو واسه پول کثیف میکنی؟!

-:بابام.... بایدعمل شه....

هیچول ازم فاصله گرفت....بعد شروع کرد دویدن...رسید به در خروجی...!و شروع کرد به داد زدن...

هیچول:هیوکجهههههه دستم بهت برسه فقط! مردی...!

دویدم دنبالش...

-:هیونگ چیکار میکنی؟!الان فکر میکنن زده به سرت...!داد نزن

هیچول:برو تو هم...ایششش...منو بگو دارم واسه کی دل میسوزونم!

-:الان داشتی دل میسوزوندی؟!؟!؟!

هیچول:گوش کن دونگهه...من مطمئنم هیوکجه منظوری نداشته که اینو گفته...ولی...من باید برم...

با تعجب رفتنشو نگاه کردم..رفتارش عجیب بود...خواستم برگردم داخل که با جونگ وون هیونگ برگردم خونه ولی...حس کردم بین زمین و آسمونم....

گوشم یه حالت نمناک پیدا کرد...

-:چیکار میکنیییییی؟!بذارم زم...

دهنمو با دستش گرفت...

کانگ هون:فکر کردی به شب میرسه؟!و منو برد سمته ماشینش....

♥* ♥

چشمامو باز کردم...یه چیزی تو دهنم بود که مانع میشد بتونم نفس بکشم...یه مزه ی بد داشت....حالم داشت به هم میخورد از این کثافط کاریا....

ولی وقتی حس کردم یه چیزی داره ریخته میشه تو من....فهمیدم از یه نفر بیشترن...دستامو به دوطرفه تخت بسته بودن!....اشکام سرازیر شدن....

اون ممبره لعنتی از تو دهنم در اومد و با کانگ هون روبه رو شدم.....لعنتی.....

کانگ هون:آههه....دونگهه تو فوق العاده ای.....آهه

نشستم رو شکمم...دستاشو رو سی/نه هام کشید....بدنم لرزید...چندش...درد داشت...خم شد..

-:آآآآآآآآآآآآآآآ....کان..گگگگگ.......آآآ...آ

کانگ هون:وقتی گازشون میگیرم تازه جون میگیرن...!و دوباره خم شد...

-:تمو...مش ک...ننننن.......آآآآآآآآآ........لعنت..یییی

داشتم بیهوش میشدم....

کانگ هون:بیا جامونو عوض کنیم...نمیتونم تحمل کنم....

چشمامو باز کردم ....ولی با ترس....کانگ هون از شکمم بلند شد....ولی....سومان!!!!!!

ادامه دارد.....


نظرات شما عزیزان:

delara
ساعت15:15---5 مهر 1392
بقیش کووووو؟ ؟؟؟!!!! منتظریم خیلی
پاسخ: میذارم الان:D


farnaz lee
ساعت17:06---8 مرداد 1392
midooni hichi dge be zehnam nemirese joz in
پاسخ::|


sss501
ساعت19:20---6 مرداد 1392
mer30



هیوکییییییییییییییی<img دیگه چرااا؟؟؟
اینجا چرا شکلک عصبانی نداره ذلم میخواد کله سومان و کانگ هونو بکوبونم به دیوار بترکن

ای مظلوم بدبخت بیچاره بیدفاع داداش ماهییییییییییم
منفجر شه بترکه بمیره ااین کانگ هون..
هیوکی مزخرف بترکی هییییییی


ati
ساعت3:55---26 تير 1392
man hamaro y ja khondam kheily mamnannn
dongahe o khod foroshi??????
yeki mano bigireeeeeeee
elahi saratane ......begire pire marde kheret\ft


reyhaooon
ساعت17:23---16 تير 1392
اااااااااااااقا....چرا ادامشو نمیزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mini
ساعت2:53---15 خرداد 1392
ممنون که اپ کردی ولی اشکمو دراوردی دوست عزیز وای خدا چرا این اینقدر بیچارس ؟ یه سوال اخرش بد تموم میشه؟ بازم بابت اپ مرسیپاسخ::Dنمیگم آخرش چی میشه گریه نکن زار زار

Nafise
ساعت2:46---14 خرداد 1392

از اين موقعيت متنفرم!
اشكم داشت در ميومد برا دونگهه!
مرسي ك فكر مايي!


nili
ساعت10:44---13 خرداد 1392
Oh My godپاسخ::D

nili
ساعت10:06---11 خرداد 1392
اي بيچاره دونگهه!!!!!پاسخ: :-S تازه این اولشه :D

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: